حاشیه‌ای بر Platform 2019: شکل واضح‌تری از یک جامعه :: BenYamin is typing...

حاشیه‌ای بر Platform 2019: شکل واضح‌تری از یک جامعه

در صفحه imdb آن اینطور نوشته شده است: یک زندان عمودی با یک سلول در هر طبقه. دو نفر در هر سلول. تنها یک سکو غذا برای تغذیه افراد که در هر روز تنها دو دقیقه به آن دسترسی دارند و از بالا به پایین می‌رود. یک کابوس بی‌انتها در حفره.

دیدار با شکل واضح‌تر یک جامعه

دیدار با شکل واضح‌تر یک جامعه

یک فیلم اسپانیایی به شدت خوش‌ساخت و تر و تمیز که در دسته فیلم‌های ترسناک و علمی-تخیلی طبقه‌بندی می‌شود. اگر واقعیت را بخواهید این فیلم بیشتر از اینکه شما را بترساند، به فکر فرو خواهد برد. بیشتر از اینکه با خشونت منزجرتان کند، نمود آن را به شکل‌های مختلف در جامعه به شما نشان خواهد داد! شاید حفره نمادی از جهان شکل‌ گرفته کنونی‌مان باشد. اسم اصلی اسپانیایی آن El hoyo به معنی حفره و اسم دیگر آن Platform به معنی سکو است.

خطر اسپویل! اگر فیلم را ندیده‌اید و اسپویل شدن فیلم‌ها برایتان اهمیت دارد، خواندن ادامه پست را بگذارید برای بعد از دیدن فیلم.

از طبقه بالا چطور به نظر می‌رسیم؟

از طبقه بالا چطور به نظر می‌رسیم؟

یک شروع دلپذیر ولی مبهم!

شروع فیلم بسیار آرامش‌بخش است. موسیقی دلپذیر، محیط کار رویایی و آرام، مدیر آراسته و حواس‌جمع که همه کارها را کنترل می‌کند. هیچ خللی در آفرینش سکوی غذا وجود ندارد! حتی اگر یک تار مو در غذا وجود داشته باشد فورا به آن رسیدگی می‌شود. به نظر می‌رسید شرایط اینجا خالی از خلل است! اما این پایان ماجرا نیست! شاید همه داستان آفرینش غذا و سپردن آن به سکو نبوده باشد! شاید باید به سیستم پخش غذا اهمیت بیشتری می‌دادیم تا اینکه خود غذا واقعا چیست.

حفره واقعا کجاست؟

حفره واقعا کجاست؟

سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز در حین جدی بودن!

بازی شروع می‌شود. چشمانت را باز می‌کنی و می‌بینی در طبقه‌ای بیدار شده‌ای. معلوم نیست حفره کجاست. معلوم نیست چه کسی اینجا را ساخته است و اصلا چه هدفی را دنبال می‌کند. حتی خیلی مشخص نیست که آدم‌ها بر چه اساسی به حفره منتقل شده‌اند. شاید این موضوع خیلی هم اهمیت ندارد. شاید خیلی مهم نباشد که از کجا آمده‌ایم و دنبال چه هدفی هستیم. مهم این است که الان اینجاییم، در طبقه ۴۸ام و یک وظیفه خطیر داریم: زنده ماندن برای مرحله بعدی!

هم‌طبقه‌ات شروع می‌کند به توضیح دادن، تنها اوست که می‌تواند به تو بگوید اینجا چه خبر است، البته قبلا هرگز با حفره آشنا نشده باشی. اطلاعات می‌دهی، اطلاعات می‌گیری. تا وقتی غذا هست و زنده می‌مانی به معاشرت علاقه داری. البته معاشرت فقط با هم‌طبقه‌ات جواب می‌دهد! انتظاری از افراد طبقه بالاتر نداشته باش! آن‌ها از تو بالاترند. پایینی‌ها چه؟ نظم اجتماعی شکل گرفته تو را مجبور می‌کند همانطور که طبقه بالا با تو رفتار می‌کند و یا احتمالا رفتار می‌کند، تو هم با پایینی‌ها همانطور رفتار کنی. مطمئن نیستی که آن‌ها چه بلایی سر غذایی که الان به دستت رسیده آورده‌اند، به هر حال این غذا، پسمانده غذای آنهاست، تو هم می‌توانی هر بلایی دلت خواست روی بقیه غذا بیاوری. من در طبقه پایین هرگز از رفتار طبقه بالا مطمئن نیستم رفتار پایینی هم به من ربطی ندارد، هر کاری دلش خواست بکند. به من چه؟ از رفتار او قرار نیست اثری به من برسد!

زندگی در طبقه متوسط جذابیت‌های خودش را دارد!

زندگی در طبقه متوسط جذابیت‌های خودش را دارد!

در حفره آدم‌ها همه یک شکلند در لباس و امکانات طبقات تفاوتی نیست. در زمان ایستادن پلتفرم هم فرقی بین طبقات نیست.هیچ راهی برای زرنگی وجود ندارد! فقط و فقط یک فرق بین آنها وجود دارد: شماره طبقه. اوه البته نباید یک تفاوت مهم افراد را از یاد برد: وسیله‌ای که با خود به حفره می‌برند! حفره در کنار همه محدودیت‌ها یک حق انتخاب به شما می‌دهد. در ابتدای ورود به حفره می‌توانید یک وسیله را همراه با خود به حفره ببرید. گورنگ یک کتاب برمی‌گزیند! اساسا انتخاب یک کتاب در یک همچین فضایی شاید خیلی هوشمندانه نباشد! البته کتاب تا وقتی در طبقه‌ای خوب یا حداقل متوسط باشی انتخاب خوبی است و سرگرمت می‌کند!

>> دقیقه ۲۸ام فیلم
_ دست‌های تو بسته است. ولی دست‌های من نه. تو یه کتاب داری. من سامورایی پلاس (یک چاقو بسیار تیز). مشخصا در جایگاهی نیستی که بخواهی خواسته‌ای داشته باشی!
>> دقیقه ۳۹ام فیلم
_ قبلا هیج‌کس کتاب به حفره نیاورده بود. آدم‌ها درخواست هر چیزی کردن: اسلحه، گرز، چاقو، مشعل، چوب گلف و بیس‌بال...
>> دقیقه ۵۲ام فیلم
_ اینجا، جای خیلی مناسبی برای کسی که کتاب دوست داره نیست!

در دقیقه ۵۹ام فیلم هم می‌بینیم که گورنگ صفحات کتاب را پاره می‌کند و می‌خورد! بله با شکم خالی نمی‌توان کتاب خواند! یک وجهه فیلم همین انتخاب یک کتاب به عنوان تنها وسیله است! اما گورنگ چه کتابی با خود به حفره می‌برد؟ دن‌کیشوت را. یک رمان تاثیرگذار اسپانیایی که البته قطعا برای خود آن‌ها بسیار شناخته‌ شده‌تر است تا برای ما. کتابی که در آن به جلوه‌هایی از اختلافات طبقاتی در عصر شوالیه‌ها پرداخته می‌شود و اتفاقا شخصیت اصلی داستان هم عاشق کتاب و تفکر است، تا حدی که از مطالعه زیاد و کم‌خوابی هوش و حواسش را از دست می‌دهد، اما ذهنی ماجراجو دارد و به دنبال شوالیه شدن است! گورنگ هم از همان ابتدا در فکر انقلاب بود! در فکر اصلاح ساختار. کسی چه می‌داند شاید این فیلم برداشتی مدرن و دور از کتاب دن‌کیشوت بوده باشد!

خودکشی کارمند سابق حفره هم یکی دیگر از اتفاقات شوکه‌کننده فیلم است. دقیقا در جای درست خودش رخ می‌دهد! نه بعد از اینکه سگش رامسس توسط زن شرور کشته می‌شود و یا نه بعد از آن همه اسرار برای اصلاح روند خورده شدن غذا در حفره و بی‌نتیجه ماندنش بلکه دقیقا در صحنه‌ای که با دروغ رو به رو می‌شود، وقتی به طبقه ۲۰۲ منتقل می‌شود! در صحنه‌ای به گورنگ می‌گوید که حفره ۲۰۰ طبقه دارد اگر افراد به اندازه غذا بخورند غذا برای همه کافی است. اما ۲۰۰ طبقه یک دروغ بود! شاید غذای کافی هم یک دروغ باشد شاید دروغ‌های دیگری هم باشد. او در این طبقه نه امیدی به غذا دارد نه امیدی به اصلاح سگش را هم از دست داده است، دیگر دلیلی برای زندگی پیدا نمی‌کند! دوست دارم همین‌جا اشاره کنم که فکر می‌کنم بحث در مورد تعداد طبقات حفره (۳۳۳) خیلی مهم نیست فیلم حرف‌ها مهم‌تری برای گفتن دارد!

بعضی نمادها در فیلم زیادی واضح و تکراری بودند! مثلا صحنه‌ای که یک نفر در قبال غذا پول به گورنگ می‌دهد. مشخص است که پول اینجا کمکی به افراد نخواهد کرد! یا همین تلاش برای بالا رفتن بی‌نتیجه است، چون معلوم است بالاخره یکی پیدا می‌شود که اجازه ندهد رد بشی و روی سرت می‌ریند! در میان همه گفتگوها بین شخصیت‌های فیلم فیلم یک گفتگو بین گورنگ و ایموگویری شاهکار است هرچند قبلا شبیه آن را شنیده باشیم. ایموگویری تلاش می‌کند افراد طبقه پایین را قانع کند که یک سهم غذا بخورند و به بقیه غذا دست نزنند اما تلاشش بی‌نتیجه می‌ماند...

گورنگ: یا عینا به حرف خانوم گوش می‌دید یا من هر روز روی غذا می‌رینم و طوری هم می‌زنمش که یه دونه برنج هم دست‌نخورده باقی نمونه. می‌شنوید؟ مجبورید هر روز گه بخورید! حالا همینا رو به حروزاده‌های پایینی هم بگید. روشن شد؟
ایموگویری: مثل اینکه جواب می‌ده!
گورنگ: معلومه که جواب می‌ده.
ایموگویری: من فکر می‌کردم قراره قانع‌شون کنم.
گورنگ: الانم قانع شدن.
ایموگویری: با گُه؟!
گورنگ: خیلی بهتر از همبستگی خودجوشه!
ایموگویری: بیا ببینیم می‌تونیم طبقه بالا رو هم قانع کنیم...
گورنگ: اونا به حرف من گوش نمی‌دن.
ایموگویری: چرا؟
گورنگ: چون نمی‌تونم به سمت بالا برینم. :))

آیا داستان پلتفرم یک داستان بی‌عیب و نقص است؟

سمبل از پاناکوتا تبدیل می‌شود به دختربچه!

سمبل از پاناکوتا تبدیل می‌شود به دختربچه!

حفره‌هایی در ساختار داستان حفره هم وجود دارد! مثلا هیچ اشاره‌ای به مکانیزم حرکت پلتفرم نشده است. هیچ معلوم نیست سیستم تشخیص غذای پلتفرم چطور کار می‌کند و طبقات را سرد و گرم می‌کند. آیا کسی خارج پلتفرم طبقات را می‌بیند؟ آیا کسی از اتفاقات درون پلتفرم خبر دارد و کاری نمی‌کند؟ و یا سیستم پلتفرم هوشمند است و فقط دزدی غذا و نبود انسان زنده در طبقه را تشخیص می‌‌دهد؟

بعد از اتمام فیلم موضوعات مختلفی هست که ذهن بیننده را درگیر کند. مثلا اینکه بعد از طبقه ۳۳۳ پلتفرم در کجا متوقف شد؟ آن جای اسرارآمیز که پلتفرم ایستاد و دیگر حرکت نکرد کجا بود؟ موضوع دیگر پیش از اتمام فیلم این است که آن بچه در طبقه ۳۳۳ چطور به تنهایی زنده مانده است؟ آیا هم‌اتاقی‌اش را به قتل رسانده و از او تغذیه کرده؟ چون جنبش عدالت گئورگ و دوست سیاه‌پوستش بعد از چند روز آغاز شد و افراد طبقات دیگر اقدام به کشتن و سوزاندن هم کرده بودند ولی آن بچه تک و تنها در طبقه ۳۳۳ چطور زنده مانده بود؟ چرا اثری از هم‌اتاقی‌اش نبود؟

چرا دختربچه آنجاست؟ از کجا پیدایش شده و نماد چیست؟ اصلا مشخص نیست. آیا همین‌جا به دنیا آمده است؟ پدر و مادرش کیست؟ اصلا چطور در طبقه ۳۳۳ زنده مانده و زیر تخت خواب قایم شده است؟ چرا شکل و قیافه این بچه که به نظر معصوم می‌رسد شبیه زن شرور داستان پلتفرم است؟

ضمن پایان بد فیلم که خیلی‌ها را شاکی کرده است حرکت پلتفرم بعد از طبقه آخر بسیار مبهم است! یعنی کسی که در طبقه آخر است همیشه می‌توانسته سوار پلتفرم بشود و بالا برود چون بعد از طبقه‌ای نیست که پلتفرم در آن توقف کند، این موضوع در طبقه ۳۳۳ کاملا واضح است. پس چرا قبل از این تا به حال کسی سوار بر پلتفرم به بالا نرفته است؟

سخن پایانی

این فیلم به شدت سرگرم‌کننده است و ساخته شده تا حدود ۲ ساعت میخکوبتان کند! اصلا نفهمیدم فیلم کی به پایان رسید. حتی اگر از فیلم‌های علمی تخیلی بیزارید و معتقدید که حرفی برای گفتن ندارند، یک فرصت دوباره به پلتفرم بدهید. همان چند شات سریع فیلم که نشان می‌دهد گورنگ در اولین ماه حضورش چگونه با محیط اخت می‌گیرد و دیگر به فکر پایینی‌ها نیست و حالش از پسماند غذای بالایی‌ها به هم نمی‌خورد کافیست برای اینکه بفهمیم الیناسیون چطور در انسان رخ می‌دهد! برای اینکه خودمان و جامعه را در چهره گورنگ ببینیم، همان چند دقیقه کافی است!

این پست را در ویرگول هم می‌توانید پیدا کنید.

مائده ‌‌‌‌‌‌‌ ۲۳ فروردين ۹۹ , ۲۳:۱۵
خیلی جالب به‌نظر میاد و اینکه تشکیل یک ساختار اجتماعی متفاوت با اونچه تو ذهنمونه، منو خیلی یاد اتوپیای دنیای قشنگ نو یِ هاکسلی انداخت.
می‌بینمش حتما، تشکرات.

فیلم خوبیه. خیلی در مورد دنیای قشنگ نو نمی‌دونم ولی فکر کنم فیلم و کتاب به هم بی‌ربط باشن. راستش به نظرم مثل اون فیلمای علمی‌-تخیلی دیگه که یه دنیای دیگه دارن برای بشر می‌سازن متفاوته! کلا خیلی دنبال این چیزا نیست... حفره فقط یه زمینه بود که بخواد حرفش رو بزنه.

دیدمش:) واقعا خوب بود. ممنون از معرفی.
میشه گفت محیط کلی کمی شبیه به اون چیزی بود که فیلم انگل داشت نشون میداد البته تفاوتهاش خیلی خیلی بیشتر از شباهتها بود. منظور نشون دادن طبقات اجتماعی و اینکه از پایین نمی تونی بری بالا چون همیشه اون بالا کسی هست که برت گردونه اونجایی که بودی.

یه چیزی که وجود داشت این بود که اون خانم ۲۵ سال برای اونا کار کرده بود و تهش رسیده بود به حفره. مثل آدمای چشم و گوش بسته فقط اطاعت کردن و به کاری که می کردن مطمئن بودن و بعد که دورانداخته میشن تازه متوجه قضیه میشن. و اینکه خانمه فکر نمی کنم دروغ گفته باشه. در واقع اطلاعاتی که به خانمه داده بودن همش باطل بوده. راجع به هویت اون زن قاتل یا ۲۰۰ طبقه بودن حفره یا اینکه زیر ۱۶سال اجازه ی ورود نداره. این خودش استعاره داشت که چرا یه زیر ۱۶ سال اونجا بود. بعد فکر می کنم دلیل زنده بودنشم مادرش بود که اگه یادت باشه با گوشت پیرمرده رفت پایین.
خیلی فیلم جالبی بود:))

فیلم انگل رو ندیدم. ولی در مورد اون دختربچه من فکر نمی‌کنم سناریو این باشه چون اصلا فرزند اون زنی که می‌رفت پایین طبق گفته شخصیت‌های فیلم اگه هم وجود داشته باشه باید پسر باشه اما اون بچه که اونجا بود دختر بود! کلا بعضی سوالات توی داستان فیلم جواب داده نشده که من نمی‌دونم عمدی بوده یا سهوی! 

من دیدمش و یکم وحشت کردم از یه جاهایی ش.
دیدنش یک حدی از تحمل رو میطلبه قطعا!

آره یکم ترسناک هست اتفاقا منم به یکی از دوستام ضمن معرفی فیلم این هشدار رو دادم!

مهریار جوادزاده ۱۹ ارديبهشت ۹۹ , ۲۲:۲۳
نقد جالبی بود مخصوصا اون قسمتش که به کتاب دنکیشوت پرداختی! 😉

مرسی:)) آره خودمم که در مورد دن‌کیشوت خوندم خیلی برام جالب بود!

چه نقد خوب و شفافی بود

شبیه فیلم parasite بود در حالت کلی‎:)‎
انشاالله درس و مشق دست از سر ما برداره برم ببینمش خیلی کنجکاو شدم*_*

امممم نقد خوبی که نبود ولی مرسی شارون، آره ارزش دیدن داره!

سلام نقد خیلی خوبی بود ((:

پیرو ابهامات فیلم که بهش اشاره کردید، راستش من ابهاماتشو تاحدودی منطقی می دونم! حفره یطورایی نماد دنیا بود و اینکه ما نفهمیدیم طبقه اخر گورنگ کجا رفت به این دلیله که ما نمی دونیم قراره بعد مرگ کجا بریم!درواقع من حدس میزنم به طبقه آخر رسیدن گورنگ نماد مرگش بود. یک مرگ شرافتمندانه!
اینکه از آخر نفهمیدیم رو چه مکانیزمی کار میکنه و یا مدیریت چطوریاس هم شاید به این دلیله که ما خودمون هم تو جهان هنوز نفهمیدیم هدف این گذر زندگی چیه و خدایی هست یا نه
درباره بچه هم چیزی که به ذهنم رسید اون فقط یک نماد بود. نماد"انسان دوستی" و البته من یه جا خوندم "بشر آینده" ؛ که هنوز وجود نداره ولی ما یطورایی در قبالش مسئولیم. یعنی بقیه آدما تو طبقات مختلف نماد"انسان"بودند ولی بچه نماد"انسان دوستی" یا همون"بشر آینده" . و اون دسر یطورایی نماد "آرمانگرایی" بود که طبقه آخر این 330 این پیامو میداد که "انسان دوستی" به "آرمانگرایی"ارجحیت داره. (تو کتاب تسلیم در برابر پول و دیگر هیچ هکم اشاره شده بهش)
ولی خب قطعا این اثر هم عیب و نقص داشت .

مرسی از نظر خوبت. آره می‌شه به پایان فیلم اونطوری هم نگاه کرد!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.